«ترومای کودکی» یا «خودآزاری بزرگسالی»
چرا کودک آسیبدیده در بزرگسالی خودش را آزار میدهد؟
کودکآزاری صرفاً به تنبیه بدنی یا تعرض جنسی خلاصه نمیشود، بلکه ممکن است اشکال ظریفتری داشته باشد. آزارواذیت کلامی، مثلا این که به کودکت بگویی «تو چاق هستی!»، یا این که به هنگام نافرمانی «دیوانه» خطابش کنی و به او نیش و کنایه بزنی و تحقیرش کنی. یا به هنگام عصبانیت او را با سکوتی سرد، شکنجه کنی؛ همگی اینها نمونههایی از «آزار عاطفی» هستند و به اندازه تنبیه بدنی و تعرض جنسی ویرانگراند.
هنگامی که کودکی مورد آزارواذیت قرار میگیرد، همواره خودش را سرزنش میکند. زیرا (آگاهانه یا ناآگاهانه) این واکنش بهترین کاری است که میتواند انجام دهد؛ چرا که اگر شخص بزرگسال را سرزنش کند، احساس وابستگی به افراد بیکفایتی که قادر به مراقبت از او نیستند، کودک را به وحشت میاندازد. از سوی دیگر، اگر هیچکس را سرزنش نکند، اینگونه برداشت میکند که دردی که متحمّل شده، تصادفی و غیرقابل پیشبینی بوده و در نتیجه اوضاع وحشتناکتر میشود. زیرا او دیگر امیدی به کنترل درد نخواهد داشت. سرزنش کردن خود، فهم آزار رخداده را راحتتر کرده و کنترل آنرا امکانپذیر میکند.
وقتی کودک تروما زده در همان اوایل زندگی، در اثر سرزنشهای درونی و بیرونی احساس بدی به خود پیدا میکند، عمیقاً متقاعد میشود که خودش مسبّب و مقصّر اتفاقات بد است و به تدریج، خود را لایق مجازات میپندارد. گاهی تنبیه و مجازات آنقدر با تاروپود کودک تروما زده درآمیخته میشود که صرفاً به هنگام مجازات و تنبیه احساس امنیت و قرار میکند. بعدها خودزنی فیزیکی یا روانی تبدیل به روشی برای تداوم احساس آشنا و امن تنبیه و مجازات میشود. ممکن است کودک آسیبدیده آزار و تنبیه را نوعی عشق تلقی کند و این آزار و تنبیه را در بزرگسالی تکرار کند. دل به کسانی ببند که دیر پاسخ پیامها و تماسهایش را میدهند و تعهدی به او ندارند. یا از زنان و مردانی خوشش بیاید که خودخواه و بیرحم و انتقادگر، یعنی «خودشیفته» باشند. کودک آسیبدیده در بزرگسالی همچنان در دنیای وحشتآفرین کودکی خود محبوس است. دنیایی که در آن عشقونفرت در هم آمیختهاند و فقط خوب و بد در آن وجود دارد و هیچ حد وسط و ثباتی وجود ندارد.
منبع:
از تو بیزارم، ترکم نکن
ترجمه : رضا مشایخی
گرد اورنده: نادیا رفیعیان
دیدگاهتان را بنویسید