بیرحمی در کودکان
تا سال ۱۹۴۵، دیدگاه دونالد وینیکات، روانکاو مشهور، درباره پرخاشگری تحولات چشمگیری یافته بود. نخستین نوشتۀ مهم او با عنوان «رشد عاطفی اولیه» پایهگذار بسیاری از نظریات بعدیاش بود. در این مقاله، وینیکات به بررسی فرآیندهای اولیه شکلگیری شخصیت میپردازد و 3 مرحله اساسی را در آغاز زندگی انسان معرفی میکند:
- یکپارچگی: در این مرحله، نوزاد به تدریج احساس میکند که یک موجود واحد است و اجزای مختلف بدنش به هم مرتبط هستند.
- شخصیسازی: در این مرحله، کودک خود را از دنیای بیرون متمایز و درک میکند که یک فرد مجزا است.
- ادراک واقعیت: در این مرحله، کودک به تدریج زمان، مکان و اشیا را درک میکند و درک واقعبینانهتری از دنیای پیرامونش پیدا میکند.
وینیکات معتقد است که در ساعات اولیه زندگی نوزاد، پیش از آنکه احساس نگرانی کند، چیزی به نام «خودِ بیرحم بدوی» در او شکل میگیرد. این خودِ بیرحم به نوزاد، اجازه میدهد تا نیازهایش را بدون در نظر گرفتن دیگران، ابراز کند. جالب است که همین خودِ بیرحم، پایهگذار رشد توانایی احساس نگرانی یا “خودِ نگران” است. به عبارت دیگر، برای اینکه نوزاد بتواند نگران احساسات دیگران باشد، ابتدا باید بتواند نیازهای خود را به طور کامل ابراز کند.
حتی اگر نوزاد شروع خوبی در شکلگیری هویت خود داشته باشد، هنوز راه درازی در پیش دارد تا به فردی کامل تبدیل شود که بتواند با دیگران، بهویژه مادرش، ارتباط عمیقی برقرار کند و نگران تأثیر رفتارهایش بر بقیه باشد.
این رابطه، که اغلب؛ در قالب بازی نمود پیدا میکند، کودک را قادر میسازد تا بخش بیرحم وجودش را آزادانه تجربه کند. چراکه مادر، تنها کسی است که تحمل بیرحمی کودک را دارد، هرچند که این رفتارها او را آزار میدهد و فرسودهاش میکند. بدون این بازی با مادر، کودک مجبور میشود، بخش بیرحم وجودش را پنهان کند و در انزوا به آن زندگی بخشد.
وینیکات سن دقیق شروع رفتار بیرحمانه نوزاد را مشخص نکرده است. با این حال، به نظر میرسد بیرحمی در کودکان، بهویژه در سالهای اولیه زندگی، پدیدهای رایج باشد. بازیهای مرتبط با خودِ بیرحم از حدود ۶ ماهگی آغاز میشود و نشان میدهد که نوزادان و کودکان خردسال حتی در سنین پایین قادر به تجربۀ احساسات پیچیدهای مانند بیرحمی هستند.
ماهیت بیرحمانه بازیها نشاندهنده حالت اولیهای است که پیش از شکلگیری روابط ابژه با دیگران وجود دارد. اینجا به نقطهای از تکامل اندیشههای وینیکات میرسیم. در سال ۱۹۴۵، وینیکات در نوشتهی «رشد عاطفی ابتدایی» به وجود رابطهی اولیهای با ماهیت بیرحمانه اشاره میکند. اما در سال ۱۹۵۲، در مقالهی «اضطراب مرتبط با ناامنی»، مرحلهای را معرفی میکند که پیش از این رابطه وجود دارد: مرحلهای که در آن کودک و مادر در هم آمیختهاند. این مرحله، که قبل از شکلگیری ابژه است، در مرحلهی وابستگی مطلق رخ میدهد.
وینیکات از این مرحله به عنوان «پیش شفقت» یا «پیش نگرانی» یاد میکند. به عبارت دیگر، نوزاد از بیرحمی خود آگاهی ندارد و تنها زمانی که شروع به آگاهشدن میکند، میتواند به گذشته نگاه کند و بگوید: “من در آن زمان بیرحم بودم”.
پاسخ مادر به خویِ خشن درونی نوزاد نقش مهمی در شکلگیری عاطفی او دارد. اگر کودکی مجبور شود به دلیل محیطی نامناسب، خوی خشنش را پنهان کند، این جدایی درونی میتواند به یک مشکل بزرگ تبدیل شود. به عبارت دیگر، کودک نمیتواند تمام جنبههای وجودی خود را بپذیرد و این جدایی داخلی میتواند به رشد عاطفی او آسیب برساند. وینیکات، در مقالهای با عنوان «نفرت در انتقال متقابل»، به همین موضوع پرداخته و نشان داده است که این جدایی درونی چه عواقب جدی میتواند داشته باشد.
ترجمه: آفاق فخاری
منبع:
Abram, J. (۱۹۹۶). The Language of Winnicott.
دیدگاهتان را بنویسید