نقش آینه ای مادر
در تحول هیجانی فرد پیش درآمد آینه، چهره مادر است. کودک در آغوش مادر بیش از آن که به پستان نگاه کند، به چهرهی مادر مینگرد و به طور معمول آنچه که کودک میبیند خودش است.
گرچه به طور معمول نوزاد خودش را می بیند اما همیشه اینطور نیست.
مواردی وجود دارد که به جای تصویر خودش حالات خلقی مادر را میبیند، مثل یخ زدگی چهره ی افسرده مادر و یا دفاع های سفت و سخت مادر ، و بدتر از همه زمانی است که بی تفاوتی می بیند و هیچ بازتابی دریافت نمی کند و این به معنای نوعی خالی بودن است نوعی خلاء در چهره مادر . ( برای مثال مادری که به نوزاد خود دل مشغول نیست)
اگر مادر نقش آینه ای را درست انجام ندهد؛ به طور طبیعی در این موارد برخی از نوزادان امید خود را کاملا از دست نمیدهند. آنها به دقت و مداوم ابژه ( چهره مادر) را بارها و بارها بررسی میکنند تا معنایی در آن پیدا کنند و به تدریج در شناسایی حالات مادر متخصص میشوند. برخی از کودکان که با این نوع شکست نسبی مادری کردن آسیب میبینند به تدریج شروع به پیش بینی حالات خلقی مادر میکنند. درست همانطور که ما، در مورد آب و هوا مطالعه می کنیم .
چنانچه کودک در این پیشبینی متوجه شود که وضعیت خلقی مادر بر صحنه حاکم است سازمان دفاعی کنارگیری ( withdrawal ) در کودک شکل می گیرد، کودک باید از نیازهای شخصی خود چشم پوشی کند تا از هسته مرکزی سلف مراقبت شود.
وینیکات در مورد مرحلهی آینه ای لکان میگوید: ” مرحله آینه ای لکان تاثیر زیادی بر من داشته است. آنطور که لکان میگوید استفاده از آینه در رشد ایگوی هر فرد نقش دارد. از دید لکان ایگو ماهیتی تصویری و خیالی دارد.
اما لکان به شکلی که من آینه را در ارتباط با صورت مادر می بینم فکر نمیکند. او میگوید: من فقط به کودکان بینا اشاره می کنم و کاربرد وسیع ایده برای نوزادان کم بینا و نابینا تا زمان بیان ایدهی اصلی باید کنار گذاشته شود. به بیان ساده در مراحل اولیه تحول هیجانی نوزاد محیط نقش حیاتی دارد، محیطی که نوزاد آن را جدا از خودش نمی داند. به تدریج جدایی من از جز-من( me & not-me) اتفاق میافتد و بسته به هر نوزاد و محیط سرعت این رویداد متفاوت است.
تغییرات بزرگ در جدایی از مادر زمانی رخ میدهد که نوزاد مادر را به عنوان یک ویژگی محیطی به صورت عینی ادراک میکند.
اگر سه وظیفه اصلی مادر/ محیط، شامل نگهداری، رسیدگی و ارائهی ابژه ، به درستی انجام شود، تجربهی همهتوانی نوزاد نقض نمیشود و کودک در حال استفاده از ابژه است و احساس میکند که این یک ابژهی سوبژکتیو است که توسط او خلق شده است.
حال اگر نقش آینه ای مادر به خوبی انجام نشود در مورد بسیاری از کودکانی که تجارب طولانی از پاسخ نگرفتن دارند؛
۱.ظرفیت خلاقیت در آنها رفته رفته تحلیل می یابد، (دچار آتروفی می شود) زیرا در چهرهی مادر نگاه میکنند اما خودشان را نمیبینند.
این کودکان اطراف خود را جستجو می کنند تا راه های دیگری بیابند که چیزی از خود را از محیط بازگیرند. کودکان نابینا نیاز دارند که از طریق حس های دیگر به این بازخورد برسد.
مادری که صورتش ثابت و بی حرکت است نیز ممکن است بتواند به شکلهای دیگری پاسخگو باشد.
گاهی مادران وقتی کودک دچار مشکل شده یا عصبانی است و به ویژه وقتی کودک بیمار شده است پاسخگو هستند.
۲.کودک به این ایده می رسد که وقتی نگاه می کند، آنچه دیده می شود، چهره ی مادر است. پس چهره ی مادر آینه نیست، بنابراين ادراک ( perception ) جای اندریافت ( apperception) را می گیرد. درواقع ادراک جای آن چیزی را می گیرد که ممکن است آغاز یک مبادله ی معنادار با جهان باشد، فرایندی دوطرفه که در آن غنی سازی سلف متناوبا با کشف معنا در جهان چیزها دیده می شود.
وقتی در یک خانوادهی فعال، کودک خود را در نگرش تک تک اعضای خانواده به صورت یک کل ببیند، از این موضوع بهره می برد.
می توانیم آینه های واقعی موجود در خانه و فرصت هایی را که کودک برای دیدن والدین و دیگران دارد را در این موارد بگنجانیم.
با این حال باید درک کرد که آینه واقعی در معنای تلویحی خود اهمیت دارد.
📝برگرفته از مقاله: نقش آینهای مادر و خانواده در رشد کودک؛ دونالد وینیکات
دیدگاهتان را بنویسید