مادر و مسئله وینیکات
وینیکات باور دارد که در ماههای نخست تولد، چیزی به نام کودک وجود ندارد.
هرچه هست، کودک-مادر است.
بهعبارتی، نمیتوان کودک را در همان ابتدا، بیمادر موجودی مستقل دانست و دلایل خاصی برای چنین ادعایی مطرح میکند.
کودک در دوران رحمی، در فضایی کاملاً امن به رشد و پویایی خود ادامه میدهد و این فضای رحمی بهصورتی است که تمام نیازهای او بدون هیچگونه تصرف و زحمتی در حال برآورده شدن است؛ پس ترک این فضا میتواند اضطراب زیادی در کودک ایجاد کند که اتورانک از آن بهعنوان ضربۀ تولد یاد میکند.
وینیکات باور داشت که فضای رحمی و امنیتی که کودک در این فضا با خود بههمراه دارد، بعد از تولد نیز تا ماههای بعد، باید ادامه پیدا کند؛ اما چرا؟
به خاطر آشفته شدن و واکنشی شدن کودک.
کودک ابتدای تولد چون پادشاهی است که بنا بر دفاع “همهتوانی” میبایست فرمان دهد.
حتی وینیکات از این نیز فراتر میرود و عنوان میکند که کودک نباید این را نیز دریابد که او فرمان میدهد؛ چون فرمان دادن یعنی چیزی بیرون از من هست.
کودک در بینیازی خود حتی نباید حس کند چیزی بیرون از خودش دارد. او نباید متوجه شود مادری هست که نیازش را رفع میکند.
فضا چنان باید باشد که حس کند مادر در اوست، مادر اوست و این یعنی مادر، محیطی مثل وقتی آدمی اکسیژن مصرف میکند، ولی اکسیژن را نمیفهمد، اکسیژن همهجا هست و ما بیآنکه احساس کنیم چیزی بیرون ما هست که برای حیات ما ضروری است، در فکری کاملاً پادشاهانه احساسی داریم که چقدر بینیازیم، کافی است که اکسیژن نباشد.
پس مادر ابتدا باید اکسیژن باشد، یعنی فضای رحمی چنان برای او بعد از تولد ادامهدار شود که او گمان نکند نیازمند است و این بسته به توانایی مادر است که تلاش کند کودک پیش از توانایی آگاه شدن به میل و نیاز خود، آگاه نشود.
این ضروریترین فعل مادر میتواند محسوب شود، که کودک پیش از موعد آگاه نشود.
دونالد وینیکات
ترجمه رضا عزیزان
دیدگاهتان را بنویسید