ظرفیت تنها بودن
تناقضِ تنهایی
وینیکات چنین مطرح میکند که اساسا تنهایی از دلِ حضور ابژه متولد میشود. به یک معنا از منظر وینیکات اگر یک مادرانگی مطلوب با حضوری مکفی،مکرر و امن رخ دهد، ابژه توسط نوزاد درون فکنی شده و نوزاد آرام آرام به مدد توسل به یک ابژه انتقالی( کالسکه، تخت خواب و…) میتواند غیابِ ابژه را تاب بیاورد و تنهایی را تجربه بکند. اگر چنین فرایندی محقق شود نوزاد/سوژه قادر خواهد بود تا تنهایی به معنای حقیقی آن را تاب بیاورد. به عبارت دیگر او قادر خواهد بود تا در غیابِ دیگری، او را حاضر بداند و در حینِ حضور دیگری، غیاب او را نیز درک کند. به طور مثال کودکی که به تنهایی و دور از مادر مشغول بازی است، از امنیت خود اطمینان دارد. به بیان دیگر چنین کودکی به حضور مادر در لحظه غیابش ایمانی راسخ دارد.
رابطه مندی ایگو در برابر رابطه اید
وینکیات در این مقاله از دو مفهوم مهم پرده برمیدارد: رابطه مندی ایگو در برابر رابطه اید. از منظر وینیکات رابطه مندی ایگو از جایی آغاز می شود که تمام امکانات روانی مادر در خدمت رشد روانی نوزاد قرار میگیرد و با یک مادرانگی مطلوب و مکفی تمام نیاز های نوزاد در مسیر رفع قرار میگیرد. به عبارت دیگر در این وضعیت همان مفهوم معروف وینیکاتی یعنی نگهداری محقق میشود. این درحالی است که رابطه اید از جایی آغاز میشود که مادر صرفا نیازهای بدوی و اساسی نوزاد از جمله گرسنگی را رفع میکند. وینیکات این دو مفهوم را در نقطه مقابل یکدیگر قرار میدهد و اذعان میکند که اساسا ظرفیت تنهابودن برآمده از رابطه مندی ایگو است.
تنهایی و صحنه نخستین
همانطور که در مقدمه نوشتار اشاره شد وینیکات در این مقاله برای مفهوم پردازی ظرفیت تنهایی به مفاهیم فروید بازمیگردد و به رابطه ادیپال ارجاع میدهد. او مینویسد که اساسا تجربه مواجهه با صحنه نخستین که مبتنی بر رابطه جنسی پدر و مادر است نسبتی بنیادین با شکل گیری ظرفیت تنهابودن در کودک دارد. او چنین شرح میدهد که تماشای آن لحظه توسط نوزاد و هضمِ روانی احساسات موجود در آن صحنه گواهی است بر تحمل تنهایی در کودک.
تنهاییِ پس از سکس
وینیکات در این مقاله یکی از عینی ترین مصادیق تجربه تنهایی را در لحظه پس از تجربه سکس مییابد. او چنین شرح میدهد که انسان ها پس از تجربه یک رابطه جنسی مطلوب و لذت بخش برای لحظاتی از طرفِ مقابل خود کناره گیری میکنند و در خلوتِ خویشتن سکونت میگزینند. به یک معنا چنین لحظه ای از منظر وینیکات از قضا نشانگر ظرفیت تنها بودن در انسان و سلامت روانی اوست. چرا که چنین انسان لحظاتی پس از یک آمیختگیِ تنانه با دیگری قادر است در حضور او، با خود خلوت کند و تنهایی را تجربه کند.
تنهایی و نسبت آن با نارسیسیزم
ناگفته پیداست که فروید که نارسیسیزم را محصول معطوف کردن لیبیدو بر خود به جای ابژه میدانست. با این حال وینیکات تعریف دیگری از نارسیسیزم دارد. وینیکات نارسیسیزم را برآمده از شکست نوزاد در گذر از فانتزی همه توانی به سمت واقعیت/استقلال میداند. او چنین اذعان میکند که اساسا نارسیسیزم از واحد 2نفره مادر-نوزاد آغاز میشود و اگر نوزاد قادر نباشد از فانتزی همه توانی عبور کند لاجرم دچار وهمی مبنی بر عاملیت بی قیدوشرط خویشتن خواهد شد. وینیکات ناتوانی در دستیابی به ظرفیت تنهابودن را منوط به شکست این گذر از فانتزی همه توانی میداند.
چه کسانی تنهایی را تاب نمیآورند؟
از این مقاله وینیکات، چنین برمیآید که از منظر وی ناتوانی نوزاد/سوژه در تاب آوردن تنهایی محصول تجربه دو وجه از رابطه ابژه ای با مادر است:
غیابِ تروماتیک مادر
یک وجه از این رابطه ابژه ای با مادر، به مادری بازمیگردد که اساسا از بدوِ امر غائب است. پر واضح است که غیاب تروماتیک مادر برای نوزاد امری اضطراب زا خواهد بود که جز با اضطراب نابودی، ترس از فروپاشی و از دست رفتن نمیتوان آن را شرح داد. به یک معنا اساسا چنین نوزادی حضوری را تجربه نمیکند که از دلِ آن ظرفیتی مبنی بر تحمل تنهایی حاصل شود.
نوزاد به مثابه ابژه میل مادر
با این حال وجه دیگری از این رابطه ابژه ای با مادر به مادری بازمیگردد که با حضوری سخت، پرتوقع و مُخل آن قدر دنیای درون روانی نوزاد را از حضورش انباشته میسازد که اساسا نوزاد نمیتواند از حضور مادر رها شود. به طور مثال مادر مکررا در بازی های نوزاد دخالت میکند و با اضطراب و وسواسی پاتولوژیک نوزاد را وارسی میکند. به یک معنا نوزاد زیر رنگِ حضور مادر، خود رنگ میبازد و خفه میشود، فضای شخصی پیدا نمیکند و به عبارتی نوزاد ابژه میل مادر میشود.
از مقاله ظرفیت تنها بودن ، دونالد وینیکات
دکتر مهدی رضا سرافراز
دیدگاهتان را بنویسید